زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

من و روز هام

  پنجشنبه  شام خونه مادرشوهر  دعوت شدیم ،از ظهر همش بوی قرمه سبزی بهم میخورد و دلمم به شدت میخواستش 

غروب یکم خوابیدم نماز و خوندم و میوه خوردیم بعد رفتیم همین اطرافمون مغازه هاشو دیدیم و هیچی نخریدیم اومدم خونه لباس عوض کردم و یه نیم ساعت بعد رفتیم خونه مادرشوهر

خواهرشوهر بزرگه داشت کرفس میشست مادرشوهر هم داشت نعنا پاک میکرد منم کمکشون یه مقدار میوه شستم و حرف زدیم و...شام هم قرمه سبزی بود 

برگشتنی پیاده تا خونه اومدیم 

جمعه هم هی به همسر گفتم بریم خرید لباس بخریم و...گفت باشه 3بریم 

و رفت 3اومد منم کسل شده بودم و حس خریدم پرید 

بنابراین رفتم حمام حسابی 

شام هم ماهی درست کردم با تخم بلدرچین 

به سبک سنتی مهتابی 

شب که تو تخت بودم همسرم برام یه لیوان آب پرتغال و آب لیمو شیرین آورد 

گفتم وای خیلی میچسبه تو تختخوابت باشم برام نوشیدنی میاری 

گفت بعععله بایدم بچسبه منم جات بودم همین حسو داشتم و هی سر به سرم میذاشت ...

من اکثر شب ها رادیو نمایش گوش میدم به چند دلیل 

1چون دوست دارم شب کتاب بخونم موقع خواب اما با نور میونه خوبی ندارم وقتی تو تختم 

2چشمامم درد میگیره 

3گوش دادن باعث میشه فکروخیال نکنم و تمرکز کنم به نمایش

چند شبه با هدفون که خوابم میبره خیلیم زود میخوابم و هدفون تا صبح روشنه 

شنبه خانم که امروز باشه، با خواهری رفتیم بازار 15خرداد 

شلوووغ بودااااا

رفتیم پاساژ رضا و کلی خرید کردم 

وقت ناهار رفتیم جای همشگی  رستوران مسلم 

پر از آدم سینی به دست که منتظر جا هستن گیرشون بیاد بشینن 

تصمیم گرفتیم آلبالو پلو بخوریم 

اینم نمایی از پنجره رو به بازار 

اگه تو عکس دقت کنید یه پسر جووون داره با توپ هنرنمایی میکنه بقیه هم دوربین به دست 

 آلبالو پلو ش خوشمزه بود ولی کاش شیرینش نمیکردن دیگه آخراش دلمو زد 

بعد اومدیم مرکز خرید سمت خودمون چندتا خرید خونگی کردم 

از خواهر جدا شدم و اومدم خونه انگشتای پا و دستم سر بود از سرما 

زود با آب گرم شستم و کتری رو روشن کردم 

نشستم کنار شوفاژ تیک تیک میلرزیدم 

چای دم کردم 4تا خوردم 

یادم افتاد واااای نماز نخوندم زود رفتم سر سجاده 

همسری که اومد خریدامو دید تک تک براش پوشیدم و خوشش اومد مخصوصا از مانتو دامن 

 

منم که از قبل گوشت شتر مرغ گذاشته بودم بیرون یخش باز شه 

و تووووو این یخبندون رفتیم پشت بااااام کباب خوردیم جاتون خالی چسبید 

ج بال مرغ و گوشت رو خودم سیخ گرفتم همسری :مهتاب میخوای دیگه تو سیخ نگیری اخه خیلی جالبه

و...


خداجان ممنونم که میبینی منو ممنونم که هوامو داری ممنونم که هستی 

نظرات 11 + ارسال نظر
اسما پنج‌شنبه 12 اسفند 1395 ساعت 11:15 http://fullehsas.blogfa.com

عجب عکسایی

خانوم وآقای آسمونی سه‌شنبه 10 اسفند 1395 ساعت 22:31 http://eshge-nab.mihanblog.com/

یادش بخیرقدیمایه دوستی داشتم وهنوزدارم وخواهم داشت اسمش مهتاب هست!منکه هروز دارم میام پیششو ومنتظرنوشته های قشنگشم ولی انگاردوست مهربونم منویادش رفته.
ای داد بی داد

زهرای سعید دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت 11:06

به به به ه عالی
ولی من زیاد از رادیو خوشم نمیاد نمیدونم چرا
خوش باشی

:-) خیلی ها نمیتونن با رادیو هم مثل تلویزیون ارتباط برقرار کنن ولی خب من از دوست داران رادیوم

مینا دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت 13:00

خریدا مبارکه مهتاب جون به شادی وخوشی بپوشی.
به به چه کبابی.تعریف خواص گوشت شتر مرغ شنیدم خوشمزه اس؟طعمش فرق داره با گوشتای قرمز دیگه؟
چقد خوب رادیو گوش میدی منم دلم خواست

خیلی ممنون
بله گوشت شتر مرغ عالیه طعمش خیلی خوشمزه تر از گوشتهای دیگه هست ما که دوست داریم
رادیو یکی از مورد علاقه هامه

آیلین دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت 11:15

ایشالا همیشه به گردش و خرید دوست جانم
قضیه ی رو تختی رو تو پست قبل خوندم واقعا دزدی شاخ و دم نداره همینکارارو میکنن که آدم به خرید اینترنتی اعتماد نداره

خیلی ممنون نشاالله شماهم
اعتماد نکن مگر اینکه واقعا ثابت شده باشه

بانو یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 23:28

سلام عزیزم
مبارکت باشه
واقعا قشنگن
راستی کاش عکس روتختی رو هم میذاشتی

سلام عزیزم ممنونم
چشم میذارم

خانوم وآقای آسمونی یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 22:26

سلام دوست عزیزومهربون خودم!
خوبی؟خیلی دلم برات تنگ شده بود!
کلامن عاشق نوشته و دست به قلمتم حرف نداره عااالیه.
خیلی خیلی مبارک باشه عزیزم خریدات به خیروخوشی بپوشیشون.
عزیزم غذای سنتی ات خیلی قشنگ شده بودماشاءالله به سلیقه عزیزجااان

سلام مهربون خانوووووم
ممنون که این همه لطف داری
جات خالی من بعضی وقتها عجیب هوای سنتی بودن رو دارم

ماندگار یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 16:06

خرید کردن واقعا حس خوبی به آدم میده. مبارکت باشه گلم.

اره واقعا خدا قسمت همه کنه خریدو هرروز

ماه بانو یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 12:27 http://mahbanno.blogfa.com

سلام عزیزمم
خوبی
اوه بازار الان خیلی شلوغهه
من نمیدونم چرا با این بازار رضا مشکل دارم
همش حس میکنم قیمتاش انداختنیه
شهرری خیلی قیمتاش مناسب تر به نظر میاد

خریدات مبارک باشه
من یه بار دامن پوشیدم جلوی شوهری
با اینکه دامنم خیلی قشنگ بود گفت از دامنم بدم میاد دیگه نپوش
از اون موقع هرچی دامن داشتم انداختم کنار و الانم یه دامن میبینم دلم میره ولی به خاطر شوهری قیدشو زدم

اون جوج اخری که پشت بوم زدیم یه حس دیگه ای دارهههه

سلام عزیزم
ولی ب نظرم اینجوری نیست بازار، بعضی مغازه ها خب هرجا باشن پول دکورو مغازشونو میگیرن من تقریبا همیشه از جاهای ثابت خرید میکنم که نه گرونه نه ارزون
من شهرری فقط پاساژ مهدی میرم بقیه جاهاش نه
من که همه جا بلوز شلوارم اما دامن تا زیر زانو هم میپوشم بیشتر حالت اسپرت و دخترونه داره
بگرد ببین چه دامنی و چی بیشتر بهت میاد اونو بپوش مطمعنا نظرشون عوض میشه
اره جاتون خالی

مرضیه یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 09:45 http://fear-hope.blogsky.com

به به این پست که همش شد خوراکی، آقا دلمون خواست، بخصوص تصویر آخری واقعا هوس آور بود. نوش جونتون.
ما هم یبار میخواستیم بریم رستوران مسلم اما انقد شلوغ بود عطاشو و به لقاش بخشیدیم و رفتیم یه جای دیگه.
شاد باشی عزیزم

دلتون نخواد من که عاشق غذا خوردنم
من هربار میرم مسلم همینه اما خب باید اونجا بخوریم

خانوم خونه یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 07:11

ایشالله همیشه حال دلتون خوب باشه خانومی...
اون روز با مترو نرفتم با اسنپ رفتم
خریدات مبارک عزیزجان

انشاالله هزاران برابر حال دل و زندگی شما خوب خوب باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد