ماه مبارک

  صدای من در پنجمین روز ماه رمضان 

قبل از ماه مبارک ناهار دو تا از دوستام خونه ما بودن اکرم السادات گفت من هوس دمی گوجه کردم خواهش میکنم فقط همین غذا بذار 

صبحش یه مرتبی داشتم تو خونه بعد همسری خریداهامو آورد میوها روشستم و رفتم سراغ غذا سبزی خوردن پاک نکرده هم داشتم دیگه دوستام اومدن ،طبق معمول برای پارک ماشین به مشکل خوردن چون جلو پارکینگمون ماشین بود سویچ رو داد به همسر من برد براشون یه جای امن ماشین گذاشت اخه تازه گرفته ،اکرم جان و دخترش این خونمون نیومده بودن برام یه هدیه نقدی آورد ،دیگه کلی تعریف کرد و همه جا رو دیدن و پذیرایی کردم کمکم سبزی پاک کردن

بعد از غذا که انصافا خیلی غذام خوشمزه بود نشستیم به حرف زدن و...

ساعت 6:30قرار شد بریم بستنی قیفی فروشی معروفمون خلاصه خوش گذشت 

 من تقریبا از افطار تا سحر کم پیش میاد بخوابم خلاصه از یک ربع به 3پای شبکه قرآن که از حرم پخش میشه میشینم سحری میخورم شربت تخم شربتی و میوه ..

یه سوال ؟ما خونمون با مسجد 6خونه فاصله داره موقع دعای سحر که میشه از بلندگو مسجد با صدای بلند دعای سحر رو پخش میکنن و اون وسط تا اذان هرچی رادیو پخش کنه باصدای بلند باید بشنویم من نه میتونم صدای تلویزیون زیاد کنم حواسم به برنامه و دعای خودم باشه نه میتونم تمرکز کنم به اون صدای بلند ،آخه چه کاریه چراااا؟!؟! آیا من حساسم یا همه جا همینه ؟؟واقعا خب همش به این فکر میکنم که اگه یه مادری  بچشو خواب کرده باشه که با خیال راحت به دعا سحریش بپردازه با این صدا که اون بپره دیگه به هیچ کاریش نمیرسه یا یه مریض یا هرچی بلاخره هرکی برای زندگیش یه موردی داره

امسال اولین ماه رمضان تو این خونه هست الحق و الانصاف که خیلی توش انرژی هست و اینجا بیشتر خوش میگذره 

من وقتی روزه ام دلم میخوادکارهای مفید خونه رو انجام بدم مثلا سحری و افطاری درست کنم تمیز کنم اما نه در حد خستگی،پای تلویزیون بشینم و ختم قرآن با شبکه 3

این روزا خبر بارداری هر کسی رو میشنوم خیلی خوشحال میشم قبلا اصلا برام اهمیت نداشت ولی الان خیلی خوشحال میشم ،همین روزا هم که انشاالله قراره عمه بشم 

خیلی غر زدم گریه کردم پیش خدا ولی سبک شدم اما ازش معذرت خواستم گفتم که خیلی دوسش دارم 

التماس دعا برای هم دیگه دعا کنیم 

خدایا ممنونم که میبینی منو