1

 اولین پست ساااااال 1396 



 سلام ساااااااااااال نو مبارک 

براتون کلی آرزوهای خوب دارم از خدای مهربون

شنبه 29من در حال برق انداختن خونه بودم از اون برق و جلاهای سفارشی 

خونه ما هم چون تو خیابون هست کلی همهمه و شلوغی و انرژی مثبت بود، بعد از ظهر هم رفتم آرایشگاه و شام ماهی گذاشتم و بعد اینکه کلی کار کردم رو میزی اتو کردم هم زمان هم شبکه سه برنامه ویژه میدیدم کلی لباس اتو کردم و...دیگه تا 9شب تقریبا هیچ کاری نداشتم ...

داشتم شیشه آشپزخونه رو پاک میکردم که 

همسر در زد منم فقط درو باز کردم و رفتم اشپزخونه 

همسر :مهتااااب مهتاب 

من جان بله؟

بیااااا 

منم ترسیدم رفت جلو در و دیدم یهو یه دسته گل ناز بهم داد

همسر : روز مبااااااارک

 منم واقعا واقعا یادم رفته بود کلی سوپرایز شدم و از خنده و ذوق نمیتونستم چیزی بگم 

همسر: وایسا

 رفت از آسانسور یه گلدن شعمدونی کادو پیچ آورد و من بااااااز 

من: چه ناززززززه 

همسر پصبرکن باز از آسانسور یه گلدن بزرگ سرخس آورد 

دیگه اومد تو منم کلی بغلش کردم و چلوندمش از این محبت

من:واقعا واقعا سوپرایز شدم ااااااا

 کادو روز زنم هم چند روز قبل تر برام یه زنجیر و تو گردنی گرفته بود عزیزم

همسرم بعد شام رفتم حمام شب عید بعدشم سفره هفت سین رو چیدیم 

صبح که بیدار شدم زود رفتم حمااااام حسابی روز عیدی 

بعد دیگه رفتم به خودم رسیدم لباس نووووو پوشیدم و ست کردیم تقریبا باهم سر سفره لباسامونو 

  کوکو سیب زمینی درست کردم که سبک بخوریم میخوایم بریم عید دیدنی راحت تنقلات بخوریم 

کلی از خودمون عکس گرفتیم و دعا کردیم و سال تحویل شد خیلی حس خوب پر از انرژی عالی بود این بهترین سال و لحظه تحویل در زندگی متاهلی من بود 

یکم رقصیدیم باهم 

عیدی هم قراره همسر برام ساعت بخره منم براش میخوام بخرم ولی هی میگه نه برای تو من که دارم قربونش برم که انقده مهربونه ولی من میخرم براش 

بعدش هم ناهار خوردیم و رفتیم خونه مادرشوهر بعد خونه بابام و باز شام خونه مادرشوهر بودیم 

فردا ناهارشم خونه بابام دعوت بودیم و...این از هفته اول سال نو 

خونه برادرام  مهمونی رفتیم و مهمون اومد برامون 

الهی که همه لحظه های شیرین و شاد رو کنار عزیزانشون تجربه کنن و ادامه دار باشه

خدایا ممنونم که میبینی منو