پنجشنبه 4آذر چشمامو با صداى مداحی سید رضا نریمانی باز کردم (منو یه کم ببین سینه زنی مو هم ببین ) (ببین که خیس شدم عرق نوکریم ببین ) دلم یه جوریه ولی پراز صبوریه چقد شهید دارن میارن از تو سوریه (منم باید برم آره برم سرم بره نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره یه روزی هم بیاد نفس آخرم بره ) (حسین آقام آقام حسین آقام آقام آقام ) (یه دسته گل دارم برا این حرم میدم گلم که چیزی نیست برا حرم سرم میدم)
رفتم تراس که رو به خیابونه یادم افتاد همسری گفت پنجشنبه شهید مدافع حرم میارن مسجد خیابونمون دلم هورررری ریخت هوا سرده سرد بود دونه های خیلی ریز برف هم تو هوا پراکنده بود مردم همه جمع شده بودن منم با این مداحی اشک میریختم گرما اشک هام صورتمو گرم میکرد خدااااااااااااا به این مدافعها میگن ممممممرد،شجااااااع... وقتی با آمبولانس آوردن رفتن داخل مسجد بعد همه راهی شدن تا یه مسیری رو همراهیش کنن ،همه قشری اومده بودن سپاهی، بسیجی،فرمانده هاشون، فیلمبردار و عکاس،بچه های کوچیک ،جوونها، مرد و زن دللللللم طاقت نیاورد ،وضو گرفتم لباس گرم پوشیدم ورفتم قاطی جمعیت شدم و... ازشون خواستم شفاعت ماروهم کنن
یه بار به همسر گفتم میدونی یکی از آرزوهای من برای تو و خودم چیه؟ گفتم دوست داااارم شهید بشیم مدافع بشیم هروقت برنامه ملازمان حرم رو میببنم فقط اشک میریزم میگم واقعا شرمندشونیم این همه لذت و تفریح و آسایش رو گذاشتن و رفتن ...
گرچه اینو میدونم انقدر گناه کار هستیم که فکرنکنم همچین افتخاری نصیب من و همسرم بشه
خدایااااااااااااا فقط هواامو داشته باش |