زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

این روزهام

بعد از چند هفته اومدم

این چند وقت که سرم حسابی شلوغ بود و اصلا وقت هیچ کاری رو نداشتم خونه هم بهم ریخته شده بود ،طبق روال یکشنبه ها هم خونه مادرشوهر بودیم ،من فقط یه عمه دارم از شهرستان هرسال میاد و چند هفته پیشمون میمونه ،خیلی دوست داشتنیه ،مثلا خیلی از قدیم و آدم ها و ...با آب و تاب تعریف میکنه ،خیلی دلش جوووونه نه افتاده هس نه مریض،ماشاء الله بهش انشالله همینطور سلامت باشه

ایشون اومدن حالا 

و منم که الان سرم خلوت شده تصمیم گرفتم خونه تکونی عید داشته باشم 

چه برفی اومد تهران پنجشنبه ماهم در همین راستا رفتیم پشت باممون و برف بازی کردیم و آدم برفی که نمیشه گفت من یه جغد برفی درست کردم و همسری هم با بی امکاناتی یه چیزای کنار جغد من


جمعه هم رفتم خونه بابام و دیدن عمه 

یکشنبه هم رفتیم هایپر سان و کلی خرید کردیم  و تصمیم گرفتیم از این به بعد مرغ اورگانیک بخوریم .

شام هم که رفتیم خونه مادرشوهر براشون 10تا ماکارانی لوله ای و سس خریدیم 

دوشنبه

از اتاق خوابها شروع کردم تا شب تموم شدن اتاق ها

سه شنبه پذیرایی و اشپزخونه 

پس فرداش هم رفتم کلا خونه خانم برادرم1 دیوار اتاق پسر برادرم رو پتینه کار کردم .

پنجشنبه هم که خونه دیگه مرتب و تمیز شد و چیدمان انجام دادم ،ظهر دختر خالم با نامزدشون اومدن سفارشاتشون رو بردن منم عصری با همسر رفتم خونه بابام البته بابام رفتن شهرستان عروسی فقط عمه بودن و خواهرم و برادرم و خانمش 

خواستم برم آرایشگاه برای ابروهام که تو کوچه مامان دوستم رو دیدم خونشون چسبیده به ما بود حدود 30سالی همسایه دیوار به دیوار بودیم یه تک دختر داره هم سن من وقتی رفتن از اینجا گریه ها کردیم ولی خب ارتباط داریم با هم این اواخر کمتر ،خیلی وقت بود مامانش رو ندیدم ،انقدر همدیگرو سفت بغل کردیم  هی گفت دختر کوچولو من و گفت بخدا خیلی یاد شما مامانتم دیگه هم من اشکم اومد هم خودش با تمام وجود همدیگرو بغل میکردیم انگار کمبود داشتم یه مادر رو بغل کنم وهیچی نرفتم آرایشگاه 

خدای بزرگ چه بارونی میومد قشنگ و زیبا 

شام هم جوجه داشتیم من و برادرم رفتیم بهار خواب یه گوشه منقل گذاشتیم و جوجه آماده کردیم ،منم هوس چای ذغالی کردم 

کتری از این کوچکتر پیدا نکردم و قوری هم از این بزرگتر


 

همسری با گل و شیرینی اومد خب اخه امشب سالگرد شب خواستگاریمون بود سال 91

خواهرمم به شوخی میگفت چرا تنها اومدین ما با خانواده منتظر بودیم ...

شب هم برگشتم خونه منم از دسته گلم عکس گرفتم 


 جمعه تا ظهر خوابیدیم خواستم با همسر بریم بیرون لباس بخریم خرید کنیم که نشد و رفتم خونه برادر 1چوب مبلاش رو رنگ سفید زدم براش و خواهرمم زنگ زد شام بیاید اینجا همتون  شام خوردیم وهمه رفتیم خونه هامون

شنبه هم خانم برادر 2 سفره حضرت رقیه داشتن  از صبح باید میرفتم کمکش ساعت 9رفتم خونشون خواهربزرگم اومده بود کمکش داشتن کارهای عدس پلو و آش رو انجام میدادن 

خلاصه تا همه رو کشیدیم تو ظرفها و اماده کردیم میوه و..دیگه ساعت 3شد و همه اومدن تا 5:30رفتن همه

دیگه کمکش شستیم و مرتب کردیم و اومدم خونه به قدری خسته بود حال نداشتم غذا رو گرم کنم همسر هم ماساژم داد هم غذا کشید و خیلی زود خوابم برد

امروز دیر بیدار شدم همسری هم کارت ملی شون رو گم کرده  ای خداااا اخه یکم حواس پرت شده جدیدا 

ناهار خوردم رفتم آرایشگاه چقدر این دختر خوب بر میداره ابروی منو عوض شدم کللی 

الان نشستم در خونه کاملا تمیز مرتب و کنار شوفاژ نشستم هوای بیرون هم سرد و برفی و ابری هست  بستنی میخورم ،بفرمایید



شام هم خونه مادرشوهر دعوتیم

راستی هفته پیش یکشنبه  پدرشوهر برام یه ویس فرستاد خیلی خوشحال شدم حالمو پرسید از خودش گفت از بلگراد ...منم براشون فرستادم  شبش که رفتیم خونشون تماس گرفت تصویری هم حرف زدیم 


پ ن :امشب خونه مادرشوهر بودیم شام خوب بود خوش گذشت شام هم کوبیده از بیرون گرفتن با برنج و سوپ خونگی 

بعد از شام هم شوهر خواهرش بزرگه به مناسبت ولنتاین این کیک رو برای همه گرفت 

هرسال یه چیز کوچیکی برای خانوما مناسبتی باشه میگیره 

البته گفت کیک چند مناسبت داره سرگرم شدن بچه ها که هرشب فکرکنم باید کیک بگیرن هی شمع فوت کنن  به مناسبت برد استقلال هم هست 

من و شوهر خواهرشوهر کوچیکه پرسپولیسی هستیم و هی سربه سر هم میذاشتیم 

خدایا شکر شادی و سلامتی و آرامش و برکت رو تو زندگیمون بیشتر از قبل بیار و هزاران برابر برای همه  هم 

نظرات 9 + ارسال نظر
زهره شنبه 30 بهمن 1395 ساعت 14:22 http://berkesabzeman.blogsky.com/

خدا بیامرزه مادر عزیزتو.
منم یه بار چند وقت پیش همسایه دوران بچگیمو دیدم . جوری بغلم کرد و بغلش کردم که هر دومون اشک ریختیم به یاد مامانم.... خیلی خاطره داشتیم با مامانم و ...

انشاله زندگی همیشه به شادی و بر وفق مراد باشه عزیز دلم.

خیلی ممنون خدا رحمت کنه عزیزای شمارو هم

انشاالله هزاران برابر برای شما هم زندگی شاد و بروفق باشه

اسما شنبه 30 بهمن 1395 ساعت 12:09 http://fullehsas.blogfa.com

عجب پست دلچسبی بود

ای جان

ماندگار چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 10:34 http://paskoocheha.blogsky.com/

سلام عزیزم.
بالاخره آپ کردی
چه خوب که عمت اومده. مهمون حال و هوای آدمو عوض میکنه.
عکس آدم برفی ها که باز نشد. ای کاش یه عکس از دیوار اتاقی که پتینه کار کردی میذاشتی ، یا از اون مبلا که رنگ سفید زدی.
اینکه سلیقه شوهر تو گل خریدن خوب باشه نعمته ها. حداقل میتونی عکسشو بذاری.

ولنتاین مبارک. میبینم که خونه مادرشوهر خوش گذشته.

سلام عزیزم
بله من یه تک عمه دارم و خیلی دوسش دارم ،چشم میذارم عکس
نظر لطفته ولی رلستش سلیقهپمن تو گل خرید خیلی متفاوته با همسری حالا یه بار خریدم میذارم عکسشو
برای شماهم مبارک

بانو سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 12:43

به به
از چای آتشی و گل و بستنی
من هر سه شو میخوام
انشالله همیشه خوشبخت و شاد باشید

عزیزم انشاالله کنار همسرت تجربه کنی ممنونم همچنین

خانوم خونه سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 07:30

سلام عزیزم....
ولنتاینت مبارک خانومی...خوبی مهتاب جان صبح بخیر...
مبارک باشه ابروهات ....
گل نازت...دست همسریت درد نکنه....
سالگرد خواستگاریتون هم مبارک عزیزجان....
ایشالله همیشه خوشحال و خوشبخت باشین و کنار هم روز به روز عشقتون بیشتر بشه....

سلام خانوم خونه عزیز
ممنونم از لطفتانشاالله هزاران برابر شماهم

شنل قرمزی سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 01:24

سلام مهتاب
مرسی بابت رمز
ایشالا همیشه ازین دورهمی ها داشته باشین خییییلی خوبه:)
وووی تو این سردی بستنی
خانم هنرمند
چه گل قشنگی

سلام خواهش میکنم
بستنی کنار شوفاژتو گرمای خونه میچسبه
شرمنده نکن عزیزم

خانوم وآقای آسمونی دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 22:45

قرارنشد دل آبجی رو آب بندازیا!
بی انصاف تنهاتنهابستنی میخوری !
یه دعوت میکردی من پلک زدی اونجابودم

الهی فدای مهربونیات بشم!
الهی توزندگیتون همیشه برکتووخوشبختی بباره عزیززززم

ااااااای جان ببخشید واقعا دل تو برد
من کلا دوست دارم خوردنی رو با کسی باشم تا تنها از این به بعد پلک میزنم ببینم میاااااای!؟

مرضیه دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 17:52 http://fear-hope.blogsky.com

سلام مهتاب جان
بعد مدتها چه پست خوبی بود!
مبارک باشه گلت، چقدر همسرت ماشالله با احساسه که سالگرد خواستگاری هم یادشه و برات گل میگیره،
بشقابت هم خیلی قشنگه، ایشالا همیشه خوش باشید، خونه تکونی هم خوش بگذره، من که بعید میدونم وقت و انرژی اینکارو داشته باشم، برای منی که کارمندم واقعا سخته اما قطعا سه چهارروز مونده به عید حسابی تمیزکاری میکنیم با همسرم.
کار پتینت واقعا زیبا بود، آفرین به اینهمه هنرمندی،‌من که بی هنر بی هنرم
شادباشی عزیزم

سلام مرضیه جان من از چندروز قبل به همسرم گفتم سالگرد خواستگاری باید برام بگیری اتفاقا میخنده میگه دیگه هر تکونی خوردیم باید سالگرد بگیریم
ممنون از نگاه زیبات همه چیز رو قشنگ دیدی
شماهم هنر داری ادم بی هنر وجود نداره

ماه بانو دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 16:01 http://mahbanno.blogfa.com

سلام عزیزم
این مدت نبودی جات خالی بود
خوشحالم بهت خوش گذشته سالگردتون مبارک باشه
ولنتاین هم مبارک باشه


بشقابه چه خوشگلههه

سلام ماه بانو جان
روز عشق برای شما هم مبارک ممنونم
قابل نداره عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد