زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

خرید

8آبان شنبه


امروز یه لیست خرید نوشتم با آقای همسر بریم تهیه کنیم عصر رفتیم ماهی و میوه خریدیم

 گذاشتیم خونه  خواستیم دیگه با ماشین بریم که بازم مثل همیشه یه شخص بی فرهنگ جلو پارکینگ ماشین گذاشته بود دیگه رفتیم جانبو روبرو خونه خریدکردیم اومدیم اون ماشینم نبود من گفتم تو برو ماشین بیار من جلو در وایمیستم  والا بخدا دیگه رفتیم یه روفرشی خریدیم 9متری راستش بیشتر به سلیقه شوهر دیگه زیاد سخت نگرفتم  وگرنه یه هفته ای باید میجرخیدیم ،پهن کردیم خوبه 

 اومدیم خونه من خریدارو جابه جا کردم همسری  هم با گوشیش عکس مینداخت از من

 گوجه له شده خریدم که واقعا عالی بودن در حد له نبودن یکم نرم بودن پوره کردم فریز کردم شام هم رشته پلو درستیدم با سالاد کلم و کشمش

 باز خونه تمیز کردم اخه قرار بود فردا بهار و سمیرا بیان که بهار گفت اگه اشکال نداره دوشنبه

 که دیگه منم رفتم حمام همسری رفت خونه باباش اینا ماشین ریش تراش برای باباش ببره 

اون وام مسکن بود هیچی الکی بود من خیلی خوش خیالی به سر کردم و منتفی شد

خدایا شکرت هوامو داشته باش.

جمعه

7آبان جمعه


امروزکه  جمعه باشه دیر بیدارشدیم

 بابای همسر زنگ زد ناهار آبگوشت داریم بیاید سرراهتونم سنگک بخرید 

دیگه رفتیم و ناهار خوردیم به همسری گفتم زود بیایم یکم با خوهرای همسری  حرف زدیم 

پارکینگشون در حال نقاشی بود ما هم بتونه از پایین گرفتیم اومدیم خونه 

تخمه آوردم فیلم طعم شیرین خیال رو گذاشتیم دیدیم که خیلی خوب نبود 

همسریی سوراخ هایی که جای پیچ بود رو کاشی  آشپزخونه رو بتونه زد بعد باهم در مورد اینکه وام مسکن بگیریم حرف زدیم که هرچه که صلاحه برامون جور بشه سپردم بخدا کاراشو انجام بده 

 ظهر هم از خونشون برای شاممون کباب تابه ای دادن 

چای دم کردم با شکلات خوردم  غذا هم گذاشتم گرم بشه تو فکر اینم که فردا به بهار اینا بگم بیان خونمون که شاید اخر هفته خانوادمو دعوت کنم اگه قطعی شد تونستم برم روفرشی بخرم و وسایل پذیرایی بگیریم.

خدا جان دوست دارم.

لاله زار

6آبان پنجشنبه


 با همسری  رفتیم لاله زار تا ساعت2مغازه ها رو دیدیم رفتیم رستوران جوان تر خیابان سعدی ناهار خوردیم

 و این بار خرید کردیم  یه لوستر برای آشپزخونه و دو تا آرک هالوژن برای بالای اپن خیییلی ناااااازن تا ساعت 5 خریدامون تموم شد

رسیدیم خسته بودم خوابیدم بعد رفتم حموم پرید شدم 

همسرجان لوستر نصب کرد  من خونه تمیز کردم 

شام سفارش ساندیچ دادیم 

خدایا شکرممنون برای اینکه هوامو داری

خونه جدید

 


 ما بعد از تقریبا سه سال که مستاجر بودیم تو خونه ای که جهازم چیدم و کلییییی خاطره داشتم رفتیم خونه خودمون

این خونه ما 2سال دست مستاجر بود قرار بر این شد تا اول شهریورما اسباب کشی کنیم و من دونه دونه وسایلامو با خواهرام جمع میکردم  یاد وقتی میفتادیم که تازه از کارتن در میاوردیم با کلی شوق میچیدیم چه زود گذشت...

حالا با یه حس متفاوت جمع میکنم ،خوشبختانه کارتن همه وسایلام رو داشتم این کار مارو خیلی راحت کرد 

همسرى گفت میخوای بریم خونه رو ببینی ؟

گفتم نه الان وسایل مستاجر توشه دلم نمیخواد میخوام خالی ببینم ،

من همش بغض داشتم خیلی دل کندن از خونه برام سخت بود با اینکه میرفتیم تو خونه خودمون اما اونجا رو خیلی دوست داشتم همسایه های با شخصیت و نوع معماریش و کوچه خوشگلمون که با مسجد چندتا خونه فاصله داشتیم با درخت و گل های قشنگش با اینکه 67متر بود اما دلباز و تمیز

خلاصه اینکه روزی که مستاجرمون رفت ماهم رفتیم برای دیدن خونه

 به همسری گفتم :در آسانسرو که باز کردی من چشمامو میبندم تا تو خونه وارد بشیم  میخوام یه دفعه ببینم 

همسری دستمو گرفت آروم آروم آورد کلید انداخت بعد  بسم الله گفت: حالا چشماتو بااااااز کن 

 چشمام که باز شد 

با اون چیزی که تصور داشتم فرررق داشت

دیوار گچی سیاه سرامیکش قشنگ نبود و کابنتهااااا رنگشو دوست نداشتم وکلی ایراد دیگه

 عشق جان مثل همیشه با حوصله  گفت: چرا ناراحتی هر برنامه و نقشه ای داشتی اجرا میکنیم غصه نخور اصلا نگرانی و ناراحتی نداره

منم غر میزدم  

خوبیهایم داشت خوب 40متری بزرگتر از خونه قبلی طبقه آخر هست و از پنچره هایی شمالی و جنوبیش تقریبا نماى کلی شهر معلومه ،بزرگترین حسن صابخونه ایم.

خلاصه اونروزا من همش طرح میکشیدم برای دکور خونه

 چون شوهرمم فنی هست خیلی دقیق همو ن چیزایی که میخواستم در میاورد 

پذیرایی / تصمیم گرفتم به دو دیوار عریض که راهرویی به سمت اتاقا هست نصف کرده بود رو جای دیوارکوب در بیارم که عالی شد دستشویی/ جای روشنایی دستشویی هم یکی رو انتها دستشویی و یکیم برای بالا آینه

 آشپزخونه / کابنتش جای یخچال دوقلو بود و یخچال من ساید هست یه 30سانتی اضافه بود که کابینت کار آوردیم و اونجارو برام قفسه بندی کرد و یه در سرتاسری گذاشت از رنگ همون کابینت ها چون جای ماشین  ظرفشویی هم  نداشت یکی از کابینت هارو که کنار لباسشویی بود هم برداشت و جاشو در آورد که خیلی نما داد به آشپزخونه 

 دقیقا به اندازه یک ماه و نیم سایلام از روز اسباب کشی وسط خونه گذاشتم  روشونم با پلاستیک کشیدم 

 میخواستیم رنگ کنیم بعضی قسمتهارو 

 رنگ خامه ای برای دیوار و سفید برای سقف

 و اماااا سخترین کار انتخاب کاغذ دیواری بود که خیلی گشتم شاید تو هرمغازه حدود 20تا کاتالوگ میدیدیم و نهایت آخرین مغاره انتخاب شد 

همسری گفت  :کارگر بگیرم خونه تمیز شه

 گفتم : نه دوست دارم خودم جوری که به دلم بچسبه تمییز کنم

من کاغذ دیوارها رو که نصب کردن رو ندیدم چون باز دلم خواست یدفعه ببینم 

اونروزی که قرار شد با خواهرا بریم تمیز کاری باز با چشمهای بسته رفتم و میتونم بگم معرکه شده بود خیلی دلباز و قشنگ شد همه تعریف کردن 

حتی کسی که کاغذ دیواری کرد گفت واقعا ارزش داشت اینهمه گشتین

خریدهااااااا

دستشویی / از این روشویی و آیینه  و کمد ست PvC سفید با چوب طرحدار خریدیم

سالن/ لوستر و دیوارکوب  دو تا فرش 9متری طرح گنبد مشهد اردهال 30تا رنگ داره انقدر دلنشینه که چشم نمیشه برداشت ازش 

آشپزخونه/ فرش و پرده زبرا 

دستگیری  جینگول برای کمد دیواری ها

فقط مونده لوستر اتاق خوابها و آشپزخونه و پرده برای اتاقا که فکر کنم بعد ماه صفر برم سراغش

خدایا ممنونتم که میبینی منو و به خواسته هام احترام میذاری و بهترین هارو برام انتخاب میکنی الحمدالله