زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

زندگی به سبک مهتاب

ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید...

تنها در خانه

سه شنبه 11آبان

ساعت زنگ خورد 

همسری حاضر شد صبح زود یه بوسم کرد و رفت

 بازخوابیدم ولی هی بیدار میشدم  میخوابیدم دیگه نزدیک اذان ظهر بیدارشدم بیشتر خودمو میزدم بخواب

کتری روشن کردم چای دم کردم خوردم

 املتم درست کردم برای ناهارم خوردم

همسری زنگ زدگفت الان اومدم استراحت بعد بریم ناهار بخوریم دیگه یکم حرفیدیم  

و تنها در خانه تلویزیون میدیدم

 یکمم چشام خواب گرفت  ،ساعت 4بلند شدم فکر شام افتادم  ته چین مرغ درست کردم

همسریم زنگ زد گفت مامانم میگه شام بیاید اینجا

  گفتم نه نریم گفت باشه، نزدیک 6.30اومد چون یکم دیر اومد پکر بودم

  گفت مامانم اینا باز اسرار کردن

 گفتم اخه راستش حوصله ندارم از خونه برم بیرون شامم داریم گفت باشه دیگه همسری دید از دیر اومدنش پکرم گفت ببخشید دیر کردم و...سر حال شدم 

 همسری رفت بیرون وقتی اومد از خونشون باقالی پلو با مرغ آورد گفت زنگ زدن که بیا سهمتون ببر

 منم زودی میز چیدم از دو مدل غذا گذاشتم 

گفتم اگه میخوای از باقالی پلو بخور

 گفت نهههه من ترجیح میدم غذای تورو بخورم 

بعد سریال دیدیم همسرب گفت کی میری اپیلاسیون؟ 

 گفتم احتمالا فردا صبح

 بعد همسری چای ریخت باهم خوردیم 

فردا بازم کلاس داره فردا کلی کار دارم امروز نشد برم خرید برای مهمونی اخر هفته فردا حتما باید رفت 

خداجونم شکرت که آرامش و سلامتی رو به منو خانوادم هدیه دادی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد